loading...
دست.نوشته

Porhoseyn بازدید : 74 شنبه 17 اردیبهشت 1390 نظرات (3)
ناگفته های ایت الله سید محمد خامنه ای
آیت الله سید محمد خامنه‌ای که پس از پیروزی انقلاب در مجلس خبرگان قانون اساسی فعالیت می کرد برگ هایی از تاریخ را برایمان ورق زد که تاکنون در هیچ اثر مکتوبی نخوانده بودیم.وی تاریخ شفاهی بود که از روند تصویب قانون اساسی، قانون اصل ولایت فقیه، استرداد شاه و بسیاری از مسایل دیگر پرده برداشت و سخن گفت.

وی که از اعضای شورای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به فرمان امام خمینی (ره) در سال 57 بود و هم اکنون به عنوان یک فیلسوف و مجتهد عهده دار ریاست بنیاد حکمت اسلامی صدرا است، در گفتگویی مشروح با همشهری ماه به تاریخچه تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و جریانات اوایل پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرد و از برخی جریانات پرده برداشت.

گفتگوی مشروح همشهری ماه با آیت الله سید محمد خامنه‌ای در ذیل می‌اید:

× از اینجا شروع کنیم که همیشه این سئوال در ذهنمان مطرح بود که شما به عنوان شخصیت سیاسی - مذهبی کشور در اوایل انقلاب و بعد از آن حضور در مجلس اول ، دوم و تصویب قانون اساسی چطور شد به ناگاه از سیاست دور شدید؟

البته این تصوراتی است که از طرف افراد و اشخاص پیش می‌آید دقیقا به مانند فردی که سال ها ورزش می‌کند بعد ورزش را کنار می‌گذارد. این به معنای کنار گذاشتن ورزش از طرف آن ورزشکار نیست. این قضاوت‌های از دور است و از نزدیک اینطور نیست و این یک مبنای تئوریک دارد.

اگر واقعا سیاست به معنایی است که ما تعریف می کنیم یعنی حسن اداره جامعه بهترین سیاستمداران ما چه کسانی بودند؟ مگر ائمه نبودند آنها که رئیس جمهور نبودند؛ برنامه ریز و آماده برای اجرا بودند و این معنای سیاست است. البته نباید فراموش کرد سیاست از دیانت جدا نیست و راس حکومت ولی فقیه است که در قانون اساسی آمده است است و این را اسلام می گوید که سیاست وظیفه هر کس است.

 در مملکت اگر 70 میلیون جمعیت است هر 70 میلیون مسئول حسن اداره این مملکت هستند و باید بپذیریم که همه در یک کشتی سواریم و باید مواظب باشیم رخنه در آن ایجاد نشود زیرا آن وقت همه در خطرند.

× از سابقه مبارزاتی خود در دوره انقلاب برایمان بگویید از چه دوره‌ای شروع به فعالیت کردید؟

خیلی زود شروع کردم حتی قبل از امام (ره). زمینه سازی کردیم و بعد که امام (ره) کارش را آغاز کرد من جز 10 نفر اول بودم. البته این مطالبی که به شما می‌گویم در هیچ جا هنوز به چاپ نرسیده است اما برای خود من روشن است که ما پای این مبارزات بودیم تا رسیدن به انقلاب من کسی بودم که قبل از انقلاب گفتم این انقلاب پیروز می شود در صورتی که هیچ علامتی نبود .

× چه جالب! چطور به این نتیجه رسیده بودید که این انقلاب پیروز می‌شود؟

قبل از سال 57 یعنی در حول و حوش سال 54 موسسه تحقیقاتی حقوق اسلام را با 30 نفر از طلاب و سرمایه‌گذارهای بازار راه‌اندازی کردیم و قرار شد در آن قوانین آینده را برای کشور آماده کنیم و این نخستین گام ما برای پیروزی انقلاب بود. بعد از آن در سخت ترین مقطع وکیل دادگستری شدم و ناظر جریان مبارزات و سخت گیرها و دیدن خیلی پرونده‌ها سبب شد حس کنم این انقلاب پیروز است و اینچنین بود که وارد عرصه شدم.

× در این دوره در کجاها فعالیت کردید؟

هفته اول انقلاب مدرسه رفاه دست من بود با تمام تشکیلات. بعد دادسرای انقلاب و بعد مجلس خبرگان. البته در مجلس خبرگان احزاب و دسته جات از من خواستند که وارد عرضه شوم و من حس کردم عرصه کار است و شروع به فعالیت کردم.

× از وضعیت مجلس و تصویب قانون اساسی برایمان بگویید؟

اول اینکه باید تاکید کنم در سطوح بین‌المللی هرکس مدعی قانون اساسی بهتر است حاضرم به مناظره بروم. قانون اساسی ایران بهترین قانون اساسی دنیاست.

وقتی وارد مجلس شدم خیلی شلوغ بود این شلوغی هم از این جهت بود که همه احزاب بودند از نهضت آزادی بگیرید تا باقی دسته‌ها و همه هم با هم درگیر بودند. احساس مسئولیت کردم و پای کار ایستادم. در حال حاضر هم صورت مذاکرات مجلس نشان می‌دهد در آن زمان کجاها حرف زدم دقیقا اگر نگاه کنید هر کجا احساس وظیفه کردم وارد میدان شدم . در مجلس دوم اما مسایل و دعواها خانوادگی شد. در هر دو دوره مجلس به طور معمول بسیار بد اداره می‌شد آیین‌نامه ها خوب عمل نمی شد.

اواخر مجلس دوم بود که احساس کردم که دیگر کاری در  مجلس نداریم ، همه دارند سر نخود و کشمش دعوا می کنند. ملت هم آگاهی لازم را پیدا کرده بودند و بسیاری از جوان‌ها که بسیار با فهم بودند نیز وارد میدان شده بودند و من عملا کنار کشیدیم و مجلس های بعد هم شد جای افراد با خطوط سیاسی ناهنجار و ضد هنجار.

بعد هم آمدم اینجا که کار اساسی فرهنگی انجام بدهم  کاری که ظاهر ندارد نیاز به تبلیغ و مصاحبه هم برای خودم ندارم خیلی ها به من انتقاد داشتند که چرا چهره رسانه‌ای نمی‌شوم مانند  شیخ صادق خلخالی. اما من معتقدم باید کار کرد نه حرف زد. در بنیاد صدرا هم در آن مجله تخصصی فلسفه را به اسم خردنامه منتشر کردم که در زمان خودش بی نظیر بود. امما در حال حاضر دهه ها مجله داریم که در سطح بالای پژوهشی است که این بسیار خوب است.

× در مجلس خبرگان چطور؟

در آن جا هم به همین صورت بود . در مجلس خبرگان ما یک جا داشتیم به قول معروف غذا را می‌پختیم و یک جا عرضه می‌کردیم. کمیسیون‌های فرعی عصرها تشکیل جلسه غیر رسمی می‌دادند در آن جا حرف‌ها را می‌زدیم اگر لازم بود شاخ به شاخ می‌شدیم رای می‌گرفتیم و اگر طرحی رای می‌اورد فردا صبح در جلسه به صورت نمایشی دوباره این کار را انجام می‌دادیم و عملا روزها کاری در این مجلس نداشتیم. اما من در جایی که احساس می‌کردم نیازی نیست حرف نمی‌زدم. خدا رحمت کند آقای منتظری را همیشه به من می گفت: سید یک چیزی بگو! انتظار داشتند سخنگوی آنها باشم.

× حرف از احساس خطرن کردن و بعد وارد میدان شدن زدید، این ایده بسیار خوبی است که متاسفانه بسیاری از سیاستمداران ما این تفکر را ندارند در این مورد کمی برایمان توضیح می‌دهید؟

جواب سئوال شما اینجاست که زمانی باید یک روحانی وارد سیاست شود که احساس خطر کند،‌ زمانی که چهار تا جوان می‌توانند خطر را دفع کنند و برای خودشان مشکلی پیش نیاید و خطری در پیش نیست چه نیازی به حضور من و امثال من است؟

من به هر قیمتی وارد صحنه نمی شوم هر وقت احساس کنم جوان‌ترها بر زمین افتادند من به جلو می‌آیم آن زمان وظیفه من است. ما کار پشتیبانی می‌کنیم. در یک سطحی اقتضا می‌کرد که شبانه روز کار کنیم و در میدان باشیم ، بودیم . من در آن مقطع شب‌ها خیلی کم می‌خوابیدم و از صبح بعد از نماز مشغول کار های مربوط به مجلس بودم. به پرونده‌های مختلف در کمیسیون‌های مختلف می‌پرداختم و بعد جلوی پادگان روبروی مجلس ورزش می‌کردم و وقتی بر می‌گشتم به عنوان رئیس کمیسیون مشغول کار می‌شدم و تازه ساعت هشت نماینده های با چشم ]ای نیمه باز می امدند و من آن زمان تمام کارها را کرده بودم و در مجلس می نشستم و بعد از آن در کمیسیون مشغول فعالیت می شدم و تازه شب طرح و لوایح را مطالعه می کردم.

به طور مثال دقیقا به یاد دارم که برای نوشتن پیش نویس طرح آزاد سازی گروگان های آمریکایی در قرارداد الجزایر بین ایران و آمریکا را من نوشتم. سید محمود کاشانی گفت حاج آقا شما خودت تنهایی بنویس این قرارداد را. من هم در آن زمان جایی نداشتم رفتم در پستو جایی که برای رختخواب های اضافه بود از رختخواب ها به عنوان میز استفاده کردم و هشت صفحه قرارداد را که در حال حاضر در صورت مذاکرات مجلس هم است نوشتم. فقط یک اصلاحیه داشت که سفارتخانه به جاسوس خانه تبدیل شد.

در آن زمان امام (ره) بود و ما به اعتماد امام جلو آمدیم و در حال حاضر هم مقام رهبری آگاه و ناظر داریم که می تواند دستور دهد و عمل شود و با وجود او نیازی به این نیست شمشمیر بکشم. در جامعه سیاست؛ مجلسی ها از پس مجلسی ها و دولتی ها از پس دولتی ها بر می   بالای سر همه این ها رهبر هست و ضرورت نیست ما به میدان بیاییم. شما نگاه کنید هرکس در ایران به سربازی می‌رود سرباز وظیفه است اگر جنگ شود به میدان می‌آید اما به طور معمول و عادی کاری ندارند و به عنوان یار ذخیره هستند. در سیاست هم همین است ما ذخیره هستیم.

سیاست به عنوان وظیقه دینی هیچ وقت تمام نمی‌شود اگر انسان 95 ساله هم باشد باید عصازنان و خم با عصا دشمن را تهدید کند ولو اینکه شهید شود.

یعنی شما معتقدید در حال حاضر فضا آنقدر مناسبت است و افراط و تفریط وجود ندارد که بخواهید وارد میدان شوید؟ و هنوز فکر می کنید نیازی به دخالت نیست؟

ببینید یکی از ابزارهای دخالت جراید و رسانه‌ها هستند، در حال حاضر هرکس به من مراجعه کند نظرم را اعلام می‌کنم شاید راهگشا باشد. هنوز جراید و رسانه‌ها نیازی احساس نکردند در زمان انتخابات صدا و سیما هیچگاه به سراغ من به عنوان یک آدم مطلع و جامعه‌شناس که جامعه خودش را به خوبی می‌شناسد و مطالعه جامعه شناسی دارد به سراغ من نیامد شاید من حرف‌هایی داشتم که به درد مردم می‌خوردو در حال حاضر خبرنگاران از من می‌پرسند فلسفه به چه درد می‌خورد من هم جواب می‌دهم و دیگر سئوالی نمی‌شود.

البته من فکر می‌کنم به دلیل حضور قشر جوان در روزنامه‌‌نگاری ایران و تاریخ شفاهی انقلاب ذهنیت حضور شما وجود ندارد شاید به همین دلیل است؟ شما فکر نمی‌کنید؟

من هیچ وقت درب را نبستم و همیشه بوده‌ام و در طول این 40 سال مبارزات سیاسی همیشه هم پاسخگو بوده‌ام .
بقیه در ادامه مطلب

Porhoseyn بازدید : 101 شنبه 17 اردیبهشت 1390 نظرات (0)

                                                                                     

حرمت و محبتی که پیامبر نسبت به دخترش زهرای اطهر داشت، بی گمان، فراتر از علقه پدر و فرزندی بود و شاید آنچه این محبت را به نمادی فرازمینی و اوج می رساند، آگاهی پیامبر(ص) به حمایت جانانه دختر از حریم ولایت بود، که روزی در سیلی خوردن و دعوت از شویش به صبر و گردن نهادن به تکلیف و دیگر روز، به دل کندن از مولا و مقتدایش علی(ع) و رخ در نقاب خاک کشیدن، تبلور یافت و این همه نبود، مگر برای مصلحت اسلام.

اینکه پیامبر وی را پاره تن خود خواند، اینکه هرگاه به سفر می‌رفت، نخست از او خداحافظی می‌‌کرد و چون بازمی‌گشت، نخستین کسی بود که به دیدارش می‌شتافت، اینکه فاطمه را گل باغ بهشت خواند، اینکه خشنودی و ناخشنودی فاطمه را میزانی برای رضایت و نارضایتی خدا می دانست، اینکه او را سرور زنان بهشت خواند، اینکه او را شفیعه روز محشر نامید، اینکه محبت او را بر همه پیروان خود واجب ساخت و آیاتی را که در شأن او نازل شد، بر امتش خواند، از آیه تطهیر و مودت تا سوره کوثر و... صدها بل هزاران منقبت و فضیلتی است که در کتب معتبر شیعه و سنی در جلالت و رفعت شأن وی از زبان پیامبر و ائمه به تواتر نقل شده است.

بنابراین، ما در اینجا به دو نمونه از آنها از کتب معتبر اهل تسنن بسنده می‌کنیم تا پس از آن به اصل موضوع و منظور خود بپردازیم:

زمخشری در بیان آیه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی» می‌گوید: وقتی این آیه نازل شد،‌ پرسیده شد: ای پیامبر، این نزدیکان تو که مودت آنها بر ما واجب شده است، چه کسانی هستند؟ فرمود: علی، فاطمه و دو پسر ایشان (کشاف، ج 3، ص 403).

بخاری در «صحیح» خود از پیامبر اکرم (ص) روایت می‌کند: «فاطِمه بَضعة منی فمن اغضبها فقد اغضبنی»؛ فاطمه پاره تن من است، پس هر کس او را به خشم آورد، من را به خشم آورده است.

اما با آن همه منزلتی که هیچ کس یارای انکارش نبود، پس از رحلت پیامبر، همه آن براهین و دلایل روشن،گویا چیزی جز خاطره‌ای در اذهانشان بر جای نماند!

اما چرا چنان شد؟

حقیقت این است که گروندگان به پیامبر، سه گروه بودند:

نخست: عده‌ای با همه وجود به او ایمان آوردند، تا جایی که دیگر هیچ حجابی میان آنها و حقیقت مطلقی که پیامبر آورده بود، نبود و «لو کشف الغطا ماازدت یقینا» (بحار 40 ص 153) را با همه وجود بر زبان جاری می‌ساختند.

دوم: برخی نیز به تقلید از دیگران و همرنگ شدن با جماعت، شهادتین گفتند و هیچ گاه ‌ایمان نیاوردند، اما در ظاهر به‌ ایمان اقرار کردند و در میان این گروه، عده‌ای بودند که به تصریح قرآن کریم، وقتی اظهار ایمان کردند، از سوی خدا موأخذه شدند؛ «قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم» (حجرات 14).

اما اینان هرچند برای اسلام خطری بزرگ بودند، بدتر از آنان و سوم، کسانی بودند که اظهار ایمان و اسلامشان کاملا حساب شده و هدفدار بود و بواقع، به پیامبر (ص) ایمان نیاوردند، اما برای آن که زندگی و منزلتشان در جامعه برقرار باشد، آگاهانه و به دروغ اظهار ایمان و اسلام کردند.

مصیبت هایی که بر خاندان پیامبر روا داشته شد، نه به دست آنها که به دلیل فقر فرهنگی و اقتصادی، از اسلام به فراخور درک خود، اندکی چون سجود و رکوعی خشک و بی‌روح نشناخته بودند، بل از سوی کسانی بود که با آگاهی تمام، لباس اسلام بر تن کردند تا از این راه در هنگام زنده بودن رسول خدا وجهه‌ای به دست آورند و پس از او نیز در زمانی مناسب، عقده‌های انباشته را از دل خود بیرون بریزن؛ کسانی که با بعثت ختمی مرتبت به یکباره عظمت و شکوه استکباریشان فرو ریخت؛ کسانی که بستگان فاسد و عیاش و ظالم آنها در لشکرگاه کفر به دست شیرمردی چون علی به هلاکت رسیده بودند و بهترین فرصت برای عقده‌گشایی را با رحلت پیامبر به کمین بودند.

پس از پیامبر(ص) ‌این گروه و گروهی که به ظن خود با اجتهاد و تفسیر به رأی خود از اسلام به بهانه دور کردن امت اسلام از اختلافات روی آورد، در یک راه قرار گرفتند؛ راهی که نتیجه‌اش به تضییع حق اهل بیت و تفرقه بین امت اسلامی و غصب خلافت علی(ع) منجر شد.
کشتن بزرگان قریش و منافقین به دست شیرمرد تربیت شده در دامان پیامبر، علی(ع) و از طرفی، محبت ویژه‌ای که از پیامبر نسبت به او دیده بودند، جایگاه والایی که علی در دل مومنین واقعی داشت و کینه‌ای که در دل آن منافقین پدید آمده بود و این اجتهاد به رأی‌ها، همه و همه دلایلی بود تا اینک پس از رحلت پیامبر، دست به کار شوند.

و حال چه کسی برای این عقده‌گشایی‌ها و تشفی دل آنها، مظلومتر، دم دست‌تر و سزاوارتر از فاطمه، که نزدیکترین فرد به پیامبر(ص) بود؟
با ضربه زدن به فاطمه (س) هم شعله آتشی که از پیامبر در دوران حیات آن حضرت داشتند و هم آتش حسادت و کینه‌ای که از علی بر دل ایشان زبانه می‌کشید، بر جسم و جان او می‌انداختند و به تعبیر عامیانه با یک تیر دو نشان می‌زدند.

فاطمه و علی که تا دیروز مدافعان حریم نبوی بودند و صندوقچه اسرار نبوت و باب علم نبی و به فرموده پیامبر، مدار حق و باطل بودند، امروزه اسباب تفریق مسلمین خوانده شدند! خانه‌ای که تا دیروز مهبط فرشتگان بود، امروز با همان دیدگاه باید به آتش کشیده ‌می‌شد؛ دست و بازو و صورتی که تا دیروز منزلگاه بوسه پیامبر بود، امروز محل نواخته شدن سیلی و افروختن آتش نفرت و کینه بود و سرانجام، آنچنان عرصه را بر دختر آخرین پیامبر مرسل (ص) تنگ کردند که سینه اش لبریز از غصه و اندوه شد و دیری نپایید که به پدر مظلومش پیوست؛ رفتنی که به باور نگارنده، اوج ایثار زهرای مرضیه بود در ابراز وفاداری عمیق خود به شویش علی(ع). او از خدا خواست تا زود برود تا شکنجه روحی علی (ع) را ـ که از ظلم های بی پروای منافقان بر فاطمه وارد می شد ـ پایان دهد. چه سخت است دعوت به صبر سکوت مردی که سیلی خوردن همسرش را ببیند؛ ابرمردی که به اشاره ای درب قلعه ای را از بیخ برکنده است!

رخدادی که به واسطه آن، حضرت سخت مریض شد و سرانجام از پای درآمد، حادثه‌ای بس هولناک و دلخراش است؛ حادثه‌ای که منجر به شهادت آن حضرت شد و بزرگان شیعه اصرار دارند درباره زهرا (س) واژه «شهادت» را به کار ببرند.

مقداد می‌گوید: دختر رسول خدا از دنیا رفت، در حالی که خون از پشت و پهلوی او می‌رفت؛ به سبب ضربت شمشیر و تازیانه... .

شرح آن ماجرای هولناک را عینا از زبان زهرای مرضیه ـ سلام الله علیها ـ نقل می‌کنم:

برای آتش زدن خانه، آتش آوردند، تا این که ما را بسوزانند، من در آستانه در بودم. به خدا و به پدرم قسمشان دادم که از ما دست بردارید و یاریمان کنید... آنچنان بر بازویم زدند که کبود شد... در حالی که حامله بودم، به شدت من را بر در کوبیدند و در به رویم افتاد و من به صورت بر خاک شدم.

در حالی که عرف معمول اقتضا می‌کرد، پس از رحلت پیامبر(ص) دست‌کم برای تسلای او هفته‌ها و ماه‌ها او را دلجویی داده و باعث تسکین و آرامش قلب مجروحش شوند، اما از هر فرصتی برای نشان دادن نفرت خود از فاطمه بهره جستند.

بزرگان مدینه نزد علی آمدند و گفتند: ما از دست همسر تو شب و روز نداریم؛ نه شب ها می‌توانیم آرام بخوابیم و نه روزها، می‌توانیم به کسب و کار خود مشغول باشیم. به او بگو یا روز گریه کند یا شب و علی بر فاطمه وارد شد و گفت: فاطمه جان، پیرمردان مدینه از من چنین خواسته‌اند... پس علی خانه‌ای به نام بیت الاحزان به دور از مردم مدینه برای فاطمه ساخت تا او در خلوت خود به عزای پدر مشغول شود (بحار 43، ص 174).

حتی نفرت از فاطمه را در زندگی خصوصی و خورد و خوراک خود نیز تسری دادند. در روایتی عجیب چنین وارد شده است:
«لیس علی وجه الارض بقلة اشرف و لا انفع من «الفرفخ» و هو بقلة فاطمه (ع) ثم قال: لعن الله بنی امیة، هم سموه بقلة الحمقاء بغضا و عداوةً لفاطمة». امام صادق (ع): گیاهی بر زمین خوبتر و نافع‌تر از خرفه (پرپین) نیست و این سبزه‌ای بود که فاطمه دوست داشت؛ خدا لعنت کند بنی‌امیه را به جهت دشمنی که با فاطمه داشتند، این گیاه را به نام بقله الحمقاء (سبزی نادانان) نام نهادند (وسایل الشیعه، ج 25، ص194 ).

این کینه و بغض با شهادت فاطمه پایان نگرفت؛ کینه‌ای که آغازش با خوردن جگر حمزه سیدالشهدا توسط هند بود و پس از رحلت پیامبر(ص) به بدترین شکل بر دختر آن بزرگوار فرو ریخته شد و در زشت‌ترین و وحشیانه‌ترین شکل قابل تصور بر جگرگوشه علی و فاطمه؛ یعنی حسین (ع) در روز عاشورا به اوج رسید.

تاریخ به صراحت می نویسد: وقتی امام حسین از لشکر مقابل می‌پرسد: چه چیزی شما را وادار کرد تا به جنگ ما قیام کنید؟ گفتند: «بغضا لابیک»؛ به دلیل بغض و کینه‌ای که از پدرت در دل داریم.

ناگفته پیداست که علی چه در زمان زندگی پیامبر و چه پس از او، بی اجازه یا رضایتش، حتی جرعه آبی هم نمی‌نوشید و اگر می‌توانستند، آشکارا می‌گفتند: «بغضا للنبی»؛ یعنی به دلیل بغضی که از پیامبر داریم با تو چنین می‌کنیم.

هرچند زهرای اطهر (س) جز اندکی پس از پدر دوام نیاورد، در همین مدت اندک، آنچنان ستمی بر او روا شد که از بسیاری آن، بیش از 95 روز بر پای نایستاد و کم کم خود را برای آنچه پدر در بستر بیماری به او وعده داده بود، یعنی پیوستن به پدر در سرای دیگر و شاید تقاضای ملتمسانه خود او بود که با زبان حال از پدر می خواست و خنده بر لبان مبارکش نشاند، آماده می‌کرد.

راز آن وصیت عجیب!

فاطمه مظلومه خوب می‌دانست که آتش حقد و کینه دشمنان به روزهای زندگی اش پایان نمی‌یابد و حتی پس از مرگ نیز از آزار و اذیت این خاندان دست برنمی‌دارند و جسد مطهر او را نیز آماج این کینه‌توزی‌ها قرار خواهند داد، پس علی را به خلوت طلبید و این‌گونه وصیت کرد:
ای علی، من دختر رسول خدایم. خدا من را به تزویج تو درآورد تا در دنیا و آخرت با تو باشم و تو از دیگران به من سزاوارتری. من را شبانه حنوط بند غسل ده و کفن نما و هیچ کس نیز آگاه نشود... تو را به خدا سپردم (عوالم العلوم 11 ص، 514 ).

و علی نیز چنان کرد. جنازه را در تاریکی شب به جانب قبر بردند تا مبادا منافقان بفهمند و از دفن او مانع شوند. علی (ع) خود درون قبر شد. جنازه را در قبر گذاشت و با عجله خاک بر آن ریخت و از ترس دشمنان، قبر را با خاک همسان کرد و بنا بر روایتی، هفت و روایتی دیگر، چهل صورت قبر تازه در نقاط گوناگون بقیع و مدینه درست کرد تا جای واقعی آن شناخته نشود (البدایه و النهایه 5 ص 285).

«ابن ابی الحدید»، از بزرگان اهل تسنن چنین می‌گوید: در تشییع فاطمه (س) کسی جز علی (ع) عباس، ‌مقداد و زبیر حاضر نبود.
و در روایات شیعه از زنان، ام سلمه، ام یمین، اسما و فضه و از مردان نیز سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حسن و حسین و عبدالله ابن عباس یا عباس ابن عبدالمطلب یا حذیفها عبدالله ابن مسعود را نیز نام برده‌اند.
و با آن وصیت بود که قبر او برای همیشه از دید خاکیان پنهان ماند.

هرچند علمای شیعه با استناد به برخی روایات و شواهد، احتمالاتی برای تعیین مدفن آن حضرت (س) گفته‌‌اند، هیچ کدام به صراحت و قطعیت محل دقیق آن بدن پاک را معین نکرده‌اند.

بقیه در ادامه مطلب

Porhoseyn بازدید : 62 شنبه 17 اردیبهشت 1390 نظرات (0)
برای بانوی صبر واستواری
در روز پنجم جمادى‏الاول سال پنجم یا ششم هجرى، کودکی چشم به جهان گشود که بسیار شبیه خدیجه کبری، بانوی فداکار اسلام بود.

 

 


سرگذشت حضرت زینب ـ علیها السلام

بنا به قول مشهور، حضرت زینب ـ ‏علیها السلام ـ سومین فرزند فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ در روز پنجم جمادى‏الاول سال پنجم یا ششم هجرى چشم به جهان گشود. در این زمان، پیامبر اکرم ـ ‏صلى الله علیه وآله ـ در خارج از مدینه بودند. امیرالمؤمنین‏ ـ علیه السلام ـ نام‏گذارى این کودک را به تأخیر انداختند تا رسول خدا ـ صلى الله علیه وآله ـ به مدینه برگشتند. آن حضرت به فرمان الهى؛ نام این مولود مبارک را زینب گذاشتند و توصیه فرمودند که این طفل را همواره گرامى بدارید، چون او شبیه جده ‏اش خدیجه کبرى ـ ‏علیها السلام ـ است.

یعنى همان‏گونه که حضرت خدیجه‏ ـ علیها السلام ـ در آغاز بعثت ‏با شجاعت و فداکارى متحمل زحمات زیادى شد تا نهال نورسته اسلام حفظ و بارور شود، حضرت زینب ‏ـ علیها السلام ـ نیز با صبر و ایثار و تحمل سخت‏ترین فشارها از به خطر افتادن اساس اسلام جلوگیرى می کردند.

در توصیف آن حضرت مى‏گویند: حضرت در وقار شخصیت چون جده‏اش حضرت خدیجه ـ ‏علیها السلام ـ و در عفاف و عصمت همانند مادرش زهرا (ع) بود.

زینب کبرى تا نزدیک پنج ‏یا شش سالگى، تحت اشراف شخص پیامبراکرم ـ ‏صلى الله علیه وآله ـ و در آغوش مادر بزرگوارش حضرت زهرا ـ علیها السلام ـ پرورش یافت و از این پس، مسئولیت تربیت و پرورش او به عهده على‏ ـ علیه السلام ـ گذارده شد. تا این ‏که در سال هفدهم هجرى به همسرى پسرعمویش، عبدالله بن جعفر درآمد. سالها بعد زمانی که مردم با امیرالمؤمنین على بن ابی‏طالب‏ ـ علیه السلام ـ بیعت کردند، حضرت براى یارى پدر از مدینه به کوفه رفت و در مدت پنج‏ سال دوران سخت‏ حکومت على‏ ـ علیه السلام ـ ، همواره یار و تسکین بخش غم‏هاى پدر بود و زنان کوفه را آموزش مى‏داد... .

و هنگامی على‏ ـ علیه السلام ـ در محراب عبادت با شمشیر ابن ملجم مرادى ضربت‏ خورد، پرستارى آن حضرت را بر عهده گرفت و به دنبال شهادت امیرالمؤمنین ‏ ـ علیه السلام ـ و هنگام نوبت امامت ‏برادر بزرگش امام حسن‏ ـ علیه السلام ـ در کنار برادر قرار گرفت و آن‏گاه که امام حسن‏ ـ علیه السلام ـ از کوفه به مدینه برگشت، به همراه ایشان حضرت زینب ـ ‏علیها السلام ـ نیز به مدینه آمد.

وقتى که در سال پنجاه هجرى معاویه حضرت امام حسن‏ ـ علیه السلام ـ را مسموم کرد، باز غمخوارى و پرستارى برادر با زینب بود و پس از شهادت امام حسن‏ ـ علیه السلام ـ در خدمت امام حسین ‏ـ علیه السلام ـ بود و زمانى که در سال شصت هجرى امام حسین ‏ ـ علیه السلام ـ رهسپار مکه شد، به همراه آن حضرت از مدینه خارج شد و از آن لحظه به بعد تا روز عاشورا در خدمت‏ به قیام اباعبدالله‏ ـ علیه السلام ـ تلاش مى‏کرد و لحظه‏اى از آن حضرت جدا نشدند.

نقل مى‏کنند، در جریان حرکت‏ به سوى عراق ابن عباس به امام حسین‏ ـ علیه السلام ـ گفت اگر ناگزیر باید به این سفر بروید، دست کم این زنان و بچه‏ها را با خود نبرید. در این لحظه، حضرت زینب ـ ‏علیها السلام ـ خطاب به ابن عباس فرمود: ... سوگند به خدا از حسین جدا نخواهم شد، همراه او خواهم بود با او زندگى کرده و با او مى‏میرم. (1)

در روز عاشورا با ایثار چند برادر و فرزند و برادرزاده و... فداکارى در راه خدا را به حدى رساند که حتى ملکوتیان را به تعجب واداشت و از عصر عاشوراى سال شصت هجرى به بعد، رسالت پیام‏ رسانى خون شهیدان و سرپرستى و رهبرى اسیران نهضت عاشورا را بر عهده گرفت و لحظه‏اى از حمایت امام زین‏العابدین‏ ـ علیه السلام ـ غافل نشد و بارها در این سفر خوفناک، جان آن حضرت را از خطراتى که او را تهدید می‏کرد، نجات بخشید.

حضرت زینب با ایراد خطبه‏هاى آتشین، پایه کاخ‏هاى ستم بنى‏امیه را به لرزه درآورد و در یک کلام، با این کار همه تبلیغات و نقشه‏هاى دشمنان را خنثى و نفاق منافقان را رسوا کرد و غفلت غافلان را برطرف ساخت که اگر تلاش بى‏نظیر و فداکارى کامل زینب نبود، به یقین جریان کربلا را بنى امیه یا به فراموشى مى‏سپردند یا از مسیر حیات‏بخش خود منحرف مى‏کردند.

فضایل و اوصاف زینب ـ علیها السلام

حضرت زینب ـ ‏علیها السلام ـ به اعتراف همه تاریخ ‏نویسان، آراسته به همه فضایل و خصلت‏هاى والاى اخلاقى و الهى بودند و در سایه این کمالات، به مرتبه‏اى از منزلت انسانى دست ‏یافتند که شایستگى محرم راز الهى و امین ودایع امامت و ولایت‏ بودن را دست کم در بخشى از عمر شریفشان از آن خود اختصاص کردند. (2)

حضرت این کمالات را به برکت عنایات خاص الهى و پاکى سرشت و نحوه تربیت و پرورش در دامن پیامبر (ص) و فاطمه‏ (ع) و امیرالمؤمنین‏ ـ علیه السلام ـ و تلاش‏هایى که در راستاى کسب سجایاى اخلاقى و به جاى آوردن عبادات و فرامین الهى انجام داده بود، به دست آورد.

القابى که براى آن حضرت نقل شده، ‏به گوشه‏هایى از عظمت‏ شخصیت این بزرگ بانوى اسلام دلالت دارند. از جمله: عالمه غیر معلمه، نائبه الزهراء، عقیله النساء، الکامله، ولیدة الفصاحة، صدیقة الصغرى، معصومة الصغرى، صابرة محتسبه، بطلة کربلا، سلیلة الزهراء، امینة‏الله، محدثه، ناموس کبریا، قرة عین مرتضى، عقیلة بنى هاشم، محبوبة المصطفى، زاهده، عابده، نابغة الزهرا، سرّابیها و... همان‏ گونه که بیان شد، هر یک این لقب‏ها به گوشه کوچکى از فضیلت‏ها و اوصاف برجسته آن حضرت دلالت دارند؛ به عنوان نمونه، درباره برخى از این اوصاف و کمالات توضیح مختصرى در این بخش داده می شود:

1. خداشناسى و عرفان:

بى‏شک، همه کمالات آن حضرت در کل، علاوه بر بیان ابعاد شخصیت‏ بى‏نظیر این بانوى بزرگوار، به درجه بالاى عرفان و خداشناسى او دلالت دارد. اگر مرتبه توحیدش، نزدیک به مرتبه توحید حضرات معصومان نبود، هرگز نمى‏توانست‏ سکاندار توفان کربلا باشد.

هنوز کودکى بیش نبود که از پدر بزرگوارش على‏ ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا مرا دوست دارى؟ حضرت فرمودند: بله دخترم؛ فرزندان ما پاره‏هاى جگرهاى ما هستند. آن‏گاه زینب ـ ‏علیها السلام ـ عرض کرد: محبت و خدا دوستى با حب فرزندان در قلب مؤمن چگونه جمع مى‏شود؟ اگر گریزى از این دو امر نیست، باید گفت: دوستى محض از آن خدا و مهرورزى براى فرزندان است. با این بیان، دختر زهرا علیها السلام کمال معرفت‏ خود را در توحید خالص به نمایش گذاشت.

در همان دوران کودکى حضرت زینب ـ ‏علیها السلام ـ ، پدر بزرگوارشان به او فرمود: دخترم! بگو: یک.
زینب گفت: یک. آن‏گاه على‏ ـ علیه السلام ـ فرمودند بگو: دو. در این لحظه حضرت زینب سکوت کردند. چون سکوت ایشان طول کشید،  پدر فرمودند: دخترم! چرا سکوت کردى؟ عرض کرد: پدر جان با زبانى که گفته‏ام یک، توان دو گفتن را ندارم. امیرمؤمنان على‏ ـ علیه السلام ـ از این پاسخ بسیار عمیق دخترشان خیلى خوشحال شدند و او را که در این حال طفلى بیش نبودند، مورد تفقد و محبت قرار دادند. (3)

2. علم و دانش:

براى شناخت مقام علمى حضرت زینب ـ ‏علیها السلام ـ مى‏توان به امور زیادى توجه و استناد کرد که از جمله آن‏هاست:

- خطبه‏هاى بسیار بلند و پرمحتوایى که از آن بانوى گرامى به جاى مانده است.

- به شهادت همه تاریخ نویسان در کوفه، ایشان کلاس‏هاى تفسیر و آموزش قرآن داشتند و زن‏هاى کوفه را با قرآن و احکام اسلامى آشنا مى‏ساختند.

- راویان بزرگى چون عبدالله بن عباس از او روایت‏هاى زیادى را نقل مى‏کند که از جمله این روایات است‏، خطبه تاریخى حضرت زهرا (ع). این در حالى است که زینب در زمان خوانده شدن این خطبه پنج‏ یا شش سال بیشتر نداشت و ابن عباس با این عبارت از آن حضرت در روایاتى که از او نقل مى‏کند، یاد کرده است: «حدثنى عقیلتنا زینب (4)؛بانوى فهیم و اندیشمند ما زینب بر من چنین روایت کردند. و برخى از او با تعبیر حبر و بحر یعنى سرشار از علم و دریاى علم یاد مى‏کنند. حتى زمانى که در مجلس یزید آن خطبه آتشین را بیان کردند، یزید درباره‏اش گفت: اینان خاندانى هستند که فصاحت و دانش و معرفت را از پیامبر به ارث برده‏اند و آن را با شیر مادر نوشیده‏اند. (5)

 و از شیخ صدوق روایت ‏شده است که زینب به جهت علم و دانش زیادى که داشت، از سوى امام حسین‏ ـ علیه السلام ـ نیابت ‏خاص داشت و مردم در مسائل شرعى (حلال و حرام) به ایشان رجوع مى‏کردند.

در یک مورد نقل شده است، روزى امام حسن و امام حسین‏ ـ علیهما السلام ـ درباره بعضى از سخنان پیامبر اکرم‏ ـ صلى الله علیه وآله ـ با هم گفت‏وگو مى‏کردند. حضرت زینب ـ ‏علیها السلام ـ وارد شدند و در بحث ایشان شرکت کردند و مسأله را با تمام صورى که داشت‏ با تفصیل تمام تبیین فرمودند.

حضرت امام حسن‏ ـ علیه السلام ـ وقتى این توانایى فوق‏العاده خواهر را دیدند، خطاب به او فرمودند: «انک حقا من شجرة النبوة و من معدن الرسالة...» (6) به راستى که تو از درخت نبوت و معدن رسالت هستى.

3. عبادت و بندگى:

هرچند سراسر زندگى حضرت زینب‏ ـ علیها السلام ـ براى حفظ و احیاى معارف اسلامى گذشت، که همه آن‏ها با هدف اطاعت از اوامر الهى انجام مى‏گرفت اما آن حضرت در عبادت به معنى خاص نیز از موقعیت‏ برجسته‏اى برخوردار بودند. در سخت‏ترین شرایط نیز به طور کامل به انجام وظایف عبادى اهتمام مى‏ورزیدند.

حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ مى‏فرماید: عمه‏ام زینب در جریان حادثه کربلا با آن همه مشکلات حتى در شب عاشورا و شب یازدهم محرم نیز نماز شب را ترک نکردند. (7) امام حسین‏ ـ علیه السلام ـ به اندازه‏اى به خلوص و بندگى زینب اعتقاد داشتند که هنگام وداع خطاب به او فرمودند: یا اختاه لا تنسینى عند نافلة اللیل (8)؛ خواهرم مرا در نماز شب خود فراموش مکن.

باز امام سجاد ـ علیه السلام ـ مى‏فرماید: «عمه‏ام زینب در راه کوفه و شام، همواره نماز شب را به پا مى‏داشت. در برخى از منازل بین راه مى‏دیدم که او از فرط خستگى و رنجورى ناشى از آزار دشمن، نمازهایش را در حال نشسته مى‏خواند.» (9)

همه این وقایع، به خوبى از اهتمام کامل حضرت زینب به عبادات خبر مى‏دهد و درست‏ به دلیل برخوردارى از این ویژگى بوده که یکى از القاب آن حضرت «عابده آل على (ع)‏» انتخاب شده است.

4. شجاعت و شهامت:

برخورد حضرت زینب ـ ‏علیها السلام ـ در برابر دشمنان بسیار اعجاب‏انگیز است. وى با ستمگران با همه وجود به مبارزه برخاست، در حالى ‏که آنان در اوج عظمت و اقتدار بودند. خطبه بى‏نظیرى را در حضور دژخیمان ایراد نمود و شجاعت‏ بى‏مانندى را از خود به نمایش گذاشت.

یکى از نویسندگان در این‏ باره مى‏نویسد: برخورد و واکنش زینب در برابر دشمنان بسیار اعجاب‏انگیز است. آنان در حالى‏ که در اوج قدرت بودند، به تندى برخورد کرد. زینب شیرزنى از خاندان بنى هاشم است، آن‏ چنان با صداى بلند ندا سر داد که کاخ سلطنت امویان ستمگر و غاصب از جاى کنده شد و در مجلس یزید سفاک سخنرانى مهمى انجام داد که او و اطرافیانش را مفتضح نمود. (10)
 
----------------------------
پى ‏نوشت‏ها:

1. خصائص الزینبیه، ص 283.

2. امام حسین‏ (ع) در آخرین ساعات زندگى خود امانات الهى را به زینب ـ ‏علیها السلام ـ سپرده و حمایت و حفاظت از حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ را به ایشان سفارش مى‏کنند و امام سجاد ـ علیه السلام ـ نیز در بیان احکام و برخى مسایل ولایت نیابت ‏خاصه به او داده بودند.

3. خصائص الزینبیه، ص 309.

4. سفینة‏البحار، ج 1، ص 558.

5. بحارالانوار، ج 45، ص 137.

6. السیدة زینب، محمود شرقادى، ص 98.

7. زینب کبرى، فریادى بر اعصار، ص 23.

8و9 زینب کبرى، ص 62 / ص 63.

10. مرقد العقیله زینب، ص 21.

منبع: تبیان

Porhoseyn بازدید : 51 شنبه 17 اردیبهشت 1390 نظرات (0)
نوروز جبهه ها
هفت سین واحد تخریب که عبارت بود از: سرنیزه، سیم خاردار، مین سوسکی، مین سبدی، سیم تله
انفجاری و در سایر واحدها: سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه

آغاز سال نو و جشن عید نوروز با دید و بازدید و تبریک و تهنیت و عیدی دادن و عیدی گرفتن ها کم و بیش در منطقه نیز جریان داشت. منتها با همان رنگ و روی منطقه ای. موقع تحویل سال، بعضی سفره هفت سین می انداختند که سین های آن بسته به نوع رسته بچه ها توفیر می کرد. در تخریب که بیشتر با مین سر و کار داشتند، به نحوی بود و در زرهی به نحو دیگر. به همین ترتیب بود در سایر واحدها.

نوروز جبهه ها

سلاح هایی از قبیل سیمینوف و سام - هفت (نوعی موشک) و وسایلی نظیر سمبه و سرنیزه و بقیه آنچه را که از لوازم جنگی بود و حرف اول اسم آنها «سین» در هفت سین جا می دادند. مثل هفت سین واحد تخریب که عبارت بود از: سرنیزه، سیم خاردار، مین سوسکی، مین سبدی، سیم تله انفجاری و در سایر واحدها: سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه.

اگر موقع نوروز و حلول سال نو بعد از عملیات بود، قضیه صورت دیگری داشت: عکس شهدای عملیات را سر سفره می چیدند، به سر لوله تفنگ ها پرچم سرخ می زدند، وصیت نامه ها یا نوار صدای دوستان در لحظات قبل از شهادت را سر سفره می گذاشتند، جای شهدا و مفقودالاثرها را خالی می کردند،... بعد که دل های داغدار جمع می شدند، برادرانی که جراحت سطحی تری داشتند و می توانستند روی پای خود بایستند می آمدند و با حضور فرمانده، روحانی و طلبه گردان شروع می کردند به نوحه خوانی و راه انداختن سینه زنی، سپس دعای توسل، که با سوز و گدازی خاص برگزار می شد و شب عید و تازگی زخم گویی بیشتر کبابشان می کرد.

لحظه آغاز سال نو، بعضی ها که در خط بودند با شلیک گلوله ای به سمت دشمن ابراز احساسات می کردند. ناهار روز عید هم بچه ها با چلوکباب و نوشابه پذیرایی می شدند. سکه هایی که به دست امام متبرک شده بود و معمولاً حاجی بخشی آنها را توزیع می کرد هم جای خود را داشت؛ همچنین بود آنچه که از تبلیغات گردان می رسید، از قبیل پیام رئیس جمهور، نخست وزیر، اسکناس های صد ریالی و مثل آن. نوعی عیدی دادن هم بین خود بچه ها معمول بود که بعضی خودشان طلب می کردند و نوعش را معین، چنان که یکی از دیگری دست خطی می خواست و چیز دیگری را قبول نمی کرد و او بعد از مهلتی، عبارت «کتب علیکم القتال» را می نوشت و در پاکتی تقدیمش می کرد که تا سرحد شهادت نصب العین هم رزمش بود.

اگر موقع نوروز و حلول سال نو بعد از عملیات بود، قضیه صورت دیگری داشت: عکس شهدای عملیات را سر سفره می چیدند، به سر لوله تفنگ ها پرچم سرخ می زدند، وصیت نامه ها یا نوار صدای دوستان در لحظات قبل از شهادت را سر سفره می گذاشتند، جای شهدا و مفقودالاثرها را خالی می کردند،...


دید و بازدید از گردان های هم جوار و رفتن سراغ فرماندهان و روبوسی با آنها هم از جمله سنت های حسنه ای بود که در ایام سال نو به ندرت ترک می شد. بچه هایی بودند که چهار پنج سال سابقه حضور در منطقه را داشتند و همین امر ایجاب می کرد که مثل خانه خود، نسبت به آغاز بهار و جشن نوروز بی توجه نباشند. مراسم نوروز در جبهه به هر نحو ممکن اجرا می شد. تهیه شیرینی و کمپوت و میوه از شهر و آوردن آن به خط اول و خواندن شعر و شوخی و وقت خوش کردن با یکدیگر، گستردن سفره عید و نو کردن زیرانداز ولو در تبدیل گونی به پتو، برگزاری مراسم عید حتی در ساختمانی نیمه مخروبه در شهری خالی از سکنه و بدون آب و برق (مثل پیرانشهر سال 63) و تزیین در و دیوار و تهیه تنگ ماهی و انداختن قورباغه درون آب! و بالاخره دست برداشتن از دفاع و دست به قبضه سلاح نبردن مگر از روی ناچاری و به ناگزیر و چیدن گل و گیاه صحرایی و آوردن باغ و بهار به سنگر و سوله و ریختن اشک در فراق یاران یک دل.

روحمان با یادشان خرّم

Porhoseyn بازدید : 122 شنبه 17 اردیبهشت 1390 نظرات (1)
زندگی نامه سرداررشید اسلام شهید حسن کربلایی

 

 

شهيد حسن كربلايي در هفدهم دي ماه سال 1340در شهر تبريز در دامن خانواده اي  مذهبي ديده به جهان گشود،او دوران ابتدايي رادر مدرسه نظامي و راهنمايي را در مدرسه رازي به پايان رسانده وبا آغاز انقلاب اسلامي و نهضت مردمي اين شهيد بزرگوار در تظاهرات وحركت هاي انقلابي نقش بسزاي از خود ايفا نموده وبعداز پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل سپاه پاسداران با عشق وافربه اين ارگان مقدس مردمي مي پيوندد ودر طي ماموريتهاي متعدد مدتي  نيز به عنوان پاسدار بيت امام (ره) در ركاب آن بزرگوار خدمت مي نمايد و در اين رهگذر از انفاس  قدسي آن حضرت در جهت تز كيه نفس بهره اي وافرمي برد وبا شروع جنگ تحميلي درنگ را جايز ندانسته و عازم جبهه هاي حق عليه باطل مي گردد و درمسئوليت هاي متعددي از جمله معاون گردان حبيب ابن مظاهر ،فرمانده غواصان سيه پوش سپيده دل و... ايفاي نقش مي كند از خصوصيات سردار كربلايي اخلاق حسنه، جذابيت ،خلق وخوي نيكو وعطوفت ومهرباني اش بوده به طوري كه اكثر رزمندگان باياد ونام ودلاوري او جان مي گرفتند.

سردار كربلايي قبل از عمليات به برادر حاج حسن مشهدي عبادي مسئول معراج شهدا از شهادت خود ياد كرده بود و گفته بود كه حاجي قد  ما قدري از سايز بيشتري است در معراج شهدا نظري برما كن وتا بوت سفارشي تهيه كن سردار كربلايي بلاخره در عمليات پيروز مندانه كربلاي 5 در محور شلمچه با هدايت نيروها و خط شكني مواضع دشمن سر تا پا  مسلح وبا يورش خود همراه نيروهاي وفا دارش به مواضع دشمن،شجاعانه و دلير مردانه هم چون حمزه سيدالشهدا جنگيد و پس از دلاوري و رشادتهاي فراوان عاقبت به آرزوي ديرينه اش كه همانا شهادت در راه خدا بود و هر آن از شوق شهادت اشك ديدگانش را پر مي كرد رسيد و به روضه رضوان الهي راه يافت.

 

 

فرازي از وصيت نامه سردار رشيد اسلام شهيد حسن كربلايي

«بسم رب الشهدا و صد يقين »

و از پدر و مادر و برادران و خواهرانم خواهشمندم كه بعد از شهادتم سياه نپوشند و عزا نگيرند  و اگر گريه كردن براي حسين ابن علي (ع) بگريند . سخني با مادرم و مادران دارم سلام برشما كه بلا خره بر احساس مادريتان پيروز شديد و فرزندانتان را روانه ميادين نبرد  با كفار كرديدوگفتيد كه تورا درراه خدا هديه مي كنم مادرمن افتخار ميكنم كه مادري از سلاله فاطمه زهرا(س) هستي ، مادر جان حالا وقت آن رسيده است كه رسالت زينب وار خود را نشان دهي گريه مكن بخند و خوشحال باش هرگونه افسردگي و ناراحتي مطمئنا باعث عذاب روحي من مي شود پس خوشحال و اميدوار باش.

Porhoseyn بازدید : 65 شنبه 17 اردیبهشت 1390 نظرات (0)
حکم شرعی نوای قران برای زنگ موبایل
پیشرفت تکنولوژی های روز چنان با سرعت انجام می گیرد که امروزه نسل های جدید گوشی های تلفن همراه، با کاربردهای مختلفی مانند پخش موسیقی های دلخواه، استفاده از اینترنت و ... است. در این میان بسیاری از جوانان و دلدادگان به آیات قرآن کریم، زنگ های گوشی تلفن همراه خود را طوری تنظیم می کنند تا به هنگام تماس با آنها صدای دلنواز آیات الهی پخش می شود
موبایل جنگی

قرآن کتاب آسمانی مسلمانان، راهنما و هدایتگر بشریت و روشندلان عالم است و در فضیلت قرائت این کتاب آسمانی احادیث و روایات بسیاری از سوی پیامبر اعظم (ص) و ائمه معصومین (ع) نقل شده است.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) درباره ویژگی های معنوی و درمانی قرآن می فرمایند: "آگاه باشید! همانا این قرآن پند دهنده ای است که نمی فریبد و هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد و سخنگویی است که هرگز دروغ نمی گوید. کسی با قرآن همنشین نشد، مگر آن که به او افزود یا از او کاست، در هدایت او افزود و از کوردلی و گمراهی اش کاست. آگاه باشید! کسی با داشتن قرآن، نیازی ندارد و بدون قرآن بی نیاز نخواهد بود. پس درمان خود را از قرآن بخواهید و در سختی ها از قرآن یاری بطلبید، که در قرآن، درمان بزرگ‌ترین بیماری ها، یعنی کفر و نفاق و سرکشی و گمراهی است. پس به وسیله قرآن خواسته های خود را از خدا بخواهید و با دوستی قرآن به خدا روی آورید و به وسیله قرآن از خلق خدا چیزی نخواهید، زیرا وسیله ای برای تقرب بندگان به خدا، بهتر از قرآن وجود ندارد." (1).

یکی از برکت های انقلاب اسلامی ایران زنده نمودن و ترویج بسیاری از آداب و قوانین اسلامی است و در این میان قرآن گرایی و قرآن پژوهی پیشرفت و درخشش بسیاری داشته است.


رهبر انقلاب اسلامی گرایش به قرآن و تلاوت این کتاب آسمانی را پس از انقلاب اسلامی ایران این گونه توصیف می نمایند: "قبل از انقلاب در کشور ما خبرى از قرآن نبود. گوشه و کنار، یک عاشقى پیدا می شد، یک جلسه‌ قرآنى درست می‌کرد، 10 تا، پانزده تا، بیست تا طالب قرآن را دور خودش جمع میکرد. دیده بودیم، در همه‌ شهرها بود؛ در تهران بود، در مشهد ما بود. این حرکت عظیم جوان‌ها به سمت قرآن، این خبرها نبود؛ این شوق به خواندن قرآن و تلاوت قرآن، این تربیت انبوه خوانندگان متبحر در تلاوت قرآن، این حرفها وجود نداشت؛ حفظ وجود نداشت. وقتى این جوان ها که حافظ قرآنند، مى‌آیند قرآن را از حفظ می خوانند، بنده از اعماق دل خدا را شکر می‌کنم. اینها به برکت انقلاب بود، به برکت اسلام بود؛ اینها را قدر بدانید.

رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی): فى نفسه مانعى‌ ندارد، مگر آنکه موجب بى احترامى شود

هرچه ما به قرآن نزدیک‌تر شویم، 2 اتفاق مى‌افتد: یک اتفاق اینکه ما قوى‌تر می‌شویم؛ اتفاق دوم اینکه دشمنان بین‌المللى ما، علیه ما بیشتر بسیج می‌شوند؛ خوب، بشوند. هرچه به سمت قرآن برویم، هرچه به قرآن نزدیک‌تر شویم، دشمنان بشریت بیشتر خشمگین می‌شوند؛ تهمت می‌زنند، دروغ می‌گویند، شایعه درست می‌کنند، فشار اقتصادى مى‌آورند، فشار سیاسى مى‌آورند، انواع و اقسام خباثت‌ها و ملعنت‌ها را با ملت ما میکنند - کمااینکه مى‌بینید دارند می‌کنند - اما در مقابل، توان ما، قدرت تحمل ما، قدرت تاثیرگذارى ما روزبه‌روز بیشتر خواهد شد، مضاعف خواهد شد؛ کما اینکه مى‌بینید شده"(2).

گرایش به تلاوت قرآن کریم نه تنها از نظر لذت بردن از آهنگ خوش آن بلکه درس گرفتن و فهم معارف آن است: "پیشرفت تکنولوژی های روز چنان با سرعت انجام می گیرد که امروزه نسل های جدید گوشی های تلفن همراه، با کاربردهای مختلفی مانند پخش موسیقی های دلخواه، استفاده از اینترنت و ... است. در این میان بسیاری از جوانان و دلدادگان به آیات قرآن کریم، زنگ های گوشی تلفن همراه خود را طوری تنظیم می کنند تا به هنگام تماس با آنها صدای دلنواز آیات الهی پخش می شود."(3)

 

نظر مراجع :

در همین رابطه حکم فقهی این مسأله را از مراجع عظام تقلید پرسیده ایم که سؤال و پاسخ آن را در زیر می توانید ببینید.

سؤال: آیا قرار دادن صدای قرآن برای زنگ گوشی های موبایل جایز است؟ چه حکمی دارد؟

رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی): فى نفسه مانعى‌ ندارد، مگر آنکه موجب بى احترامى شود.

آیت الله مکارم شیرازی: در صورتی که بی احترامی صورت نگیرد، اشکالی ندارد.

آیت الله سیستانی:اشکال ندارد.

همچنین یک تن از مجتهدین و مدرسین حوزه علمیه این گونه پاسخ داده اند:

حضرت آیت الله علوی گرگانی: جایز است، مگر آنکه صدای صوت قرآن به گونه ای باشد که در عرف مردم هتک حرمت آن و بی احترامی به قرآن باشد.

 

پی نوشت ها:

1- نهج البلاغه، خصبه 176

2- بیانات رهبر فرزانه انقلاب در دیدار قاریان قرآن‌، 1389.12.24

3- بیانات رهبر فرزانه انقلاب در ضیافت انس با قرآن در اولین روز ماه رمضان،

Porhoseyn بازدید : 52 شنبه 17 اردیبهشت 1390 نظرات (1)
عادل پیغامی*
نگاهی به مفهوم جهاد اقتصادی

در باب مفهوم و نسبت دو كلمه جهاد و اقتصاد در عبارت «جهاد اقتصادی» كه نام سال 90 شمسی لقب گرفته است، شش نكته حائز اهمیت است:

نكته‌ی اول این‌كه مفهوم جهاد اقتصادی و خصوصاً كلمه‌ی جهاد یك تعبیر استعاره‌گونه و دارای معانی و دلالت‌های خاصی است. كلمه‌ی جهاد معمولاً به نوعی تلاش مقدس اطلاق می‌شود و یكی از كلماتی است كه در گفتمان دینی ما معنا پیدا می‌كند و همیشه صبغه‌ی تقدس را در درون خودش دارد. نكته‌ی اول این‌جاست كه به زعم بنده، رهبر انقلاب ابعاد دنیوی را با ابعاد مقدس اسلامی درهم آمیخته و همگون می‌بینند. برای همین هم كار كردن برای مسائل اقتصادی، پیشرفت و آبادانی و عمران كشور را با مسئله‌ی مقدسی به اسم جهاد تلفیق می‌كنند.

این یكی از پیام‌های بزرگ انقلاب اسلامی ایران است كه مسائل معنوی و مادی و یا به عبارت دیگر حسنه‌ی دنیا و حسنه‌ی آخرت چگونه می‌توانند با یكدیگر هم‌راستا شوند. اگر مسئولان از ظرفیت‌های معنوی، انسانی و فرهنگی كشور به درستی استفاده كنند، ما از كلمه‌ی جهاد می‌توانیم بركات زیادی را نصیب این مرز و بوم كنیم. كما این‌كه در طول تاریخ معاصرمان هم می‌بینیم كه حضرت امام(ره) در مورد سازندگی از این استعاره استفاده می‌كنند و جهاد را وارد صحنه‌های سازندگی می‌كنند و این تعابیر استعاره‌گونه به نوعی مسبوق به سابقه از سوی حضرت امام(ره) نیز می‌باشد.

نكته‌ی دوم این است كه در گفتمان دینی ما كلمه‌ی جهاد در كنار كلماتی مانند هجرت، ایمان، عبادت و... پازل گفتمانی دین را تكمیل می‌كند. در برخی موارد، مفاهیم دینی به ما اشاره می‌كنند كه باید مانع را دور بزنید، مثل كلمه‌ی هجرت. ولی كلمه‌ی جهاد همیشه برخورد با مانع و رفع مانع را مورد توجه دارد. این در معنای جهاد حالت تأكید و تصریح دارد.

در همین راستا یكی از استراتژی‌هایی كه در سال پیش رو یعنی سال 90 باید سر لوحه‌مان باشد این است كه باید جهاد عظیمی در شناسایی موانع اقتصادی كشور صورت دهیم. موارد و موانعی كه دست و پا گیر است. معمولاً در نگاه نهادی برخی از مقررات، آیین‌نامه‌ها یا تركیب‌های نهادی و یا به تعبیر دانشگاهی برخی از مواد یا تفاسیر قانونی كه امروزه در بدنه‌ی اجرایی ما وجود دارد، معمولاً به شكل مانع عمل می‌كنند. در صورتی‌كه ما به یك جهاد فراگیر در تمامی عرصه‌های اقتصادی جهت آسیب‌شناسی و مانع‌شناسی نیاز داریم تا بتوانیم برای رفع این موانع برخیزیم.

جهاد كردن به رفع موانع پیشرفت ما برمی‌گردد؛ حالا برخی از این موانع داخلی‌اند و بخشی از آن هم موانع خارجی هستند كه باید در عرصه‌ی اقتصاد بین‌الملل هم ببینیم كه موانع اقتصاد كشور ما چه بوده است؟

نكته‌ی سوم این‌كه جهاد معمولاً استعاره‌ای است كه ما از فضای نظامی داریم و به همین دلیل، دلالت‌هایی به ذهن‌مان خطور می‌كند. به‌طور مثال هرگونه جهادی نیازمند دیده‌بانی و رصد دقیق است. معتقدم استراتژی دومی كه اقتصاد ایران در عرصه‌های مختلف كشاورزی، صنعتی، خدماتی، معدنی و... باید لحاظ كند، یك دیده‌بانی و رصد جامع و فراگیر است. ما باید دقیقاً رصد كنیم كه تحولات جهانی در اثر چیست و به چه مسیری سوق پیدا می‌كند؟

ما باید افق بیست سال آینده‌ی اقتصاد دنیا را و همچنین مزیت‌های نسبی كشور خودمان را رصد كنیم و بشناسیم. ما سریعاً باید خودمان را برای دهه‌های آینده به كمك رصد و دیده‌بانی‌ای كه صورت می‌دهیم، ارتقا دهیم و به مسائلی كه از طریق علم تولید ثروت می‌كنند، بیشتر توجه كنیم. تأكیداتی كه رهبر معظم انقلاب درطول این چند سال نیز داشتند، همه و همه ناظر به این مسئله بوده است. باید از صنایع تك به سراغ صنایعی برویم كه فرصت‌های تولید درآمدی و تولید ثروت آن فراوان است.

معمولاً در اقتصاد، صنایع كوچك در ابتدای نو‌آوری و خلاقیت، ثروت خوبی را برای كشور به بار می‌آورند و فرصت‌های خوب اشتقال‌زایی ایجاد می‌كنند، اما در مسیر چرخه‌ی تولید و چرخه‌ی عمر یك كالا، معمولاً سود آن‌ها كم می‌شود. چراكه كشور‌های دیگر هم نظیر آن كالا را تولید می‌كنند و به تعبیر عامیانه دست زیاد می‌شود. اما به وضوح این مسئله قابل مشاهده است كه كشور‌های پیشرفته دقیقاً در پی این تغییربخشی و رفتن به سمت تولید كالاهای های‌تك و تولید ثروت و سودآوری از طریق تولید علم هستند.

به‌طور مثال در عرصه‌ی بین‌المللی ما نسبت به گروه «جی‌بیست» و تصمیمات اتخاذشده در آن توسط كشور‌های استكباری باید بسیار حساس باشیم و مشاركت غیر مستقیمی را پیشاپیش در آن تصمیمات جهانی داشته باشیم.

نكته‌ی چهارم؛ یكی دیگر از استعاره‌هایی كه كلمه‌ی جهاد برای ما به ارمغان می‌آورد، بحث نقشه و طرح است. ما می‌دانیم كه هر جهادی نیازمند طراحی نقشه‌ی عملیاتی است. این دقیقاً خواسته‌ای است كه سال گذشته از سوی رهبر معظم انقلاب در نخستین نشست اندیشه‌های راهبردی مطرح شد كه گفتمان‌سازی و ظرفیت‌سازی بسیار خوبی نیز در جامعه‌ی نخبگانی كشور در مورد آن ایجاد شد.

نكته‌ی پنجمی كه در راستای مفهوم جهاد باید به آن اشاره كرد، مسائل مربوط به آرایش جهادی است. دستگاه‌های اجرایی كشور، دستگاه‌های قانون‌گذار، نهادهای قضایی، بخش‌های مردمی، بخش‌های غیر انتفاعی و خصوصی كشور باید با یك راهبردی كه از سوی دستگاه‌های سیاست‌گذار مشخص می‌شود، یك آرایش جهادی به خود گیرند.

نكته ششمی هم كه در ذیل مفهوم جهاد معنا می‌یابد، بحث آموزش نیروها است، مثل هر عملیاتی كه اگر آموزش نیرو نداشته باشیم و نیرو‌های اقتصادی كشور را آماده نكنیم، در صحنه جهاد دچار مشكل خواهیم شد. بخشی از آموزش نیروها بحث عمومی است، یعنی بدنه‌ی آموزش و پرورش و دانشگاه‌های كشور و در نهایت رسانه‌ها و به‌طور مشخص رسانه‌ی ملی، باید حركتی جهادی داشته باشند و یك برنامه‌ی مدون در جهت آموزش نیروهای كشور نسبت به مقتضیات یك جهاد اقتصادی ارائه و اجرا كنند.



 پاتك‌های احتمالی دشمن

1. تبلیغات در جهت ناكارآمد جلوه دادن نظام

وقتی می‌خواهیم در شرایط حمله قرار بگیریم و جهاد‌گونه برای كشور كار كنیم، قطعاً این مسئله در پی خودش پاتك‌هایی را از جانب دشمن به دنبال خواهد داشت. یكی از ترفندهایی كه دشمن در سال‌های اخیر در مورد جمهوری اسلامی سرمایه‌گذاری كرده است، ناكارآمد جلوه دادن نظام است. درواقع سعی كرده است تا نظام دینی و الگوی حكومت مردم‌سالارانه‌ی دینی ناكارآمد جلوه دهد. البته خوشبختانه در عرصه‌های مختلفی كه دشمن این امر را مطرح كرده با شكست روبه‌رو شده است.

در مسائل امنیتی در این سی سال، كشور ما چه در جریان جنگ تحمیلی و چه در مسئله‌ی امنیت داخلی و چه در عرصه‌ی اتحاد و یك‌پارچگی و وحدت ملی و چه در مسئله امنیت مرزها - با توجه به حساسیت مرزهای ما به دلیل وجود شرایط ویژه و شرایط همسایگان ما- موفق بوده‌ایم. در عرصه‌ی كارآمدی‌های سیاسی هچون مشاركت‌های مردمی، مشاركت‌های سیاسی، همكاری و هماهنگی قوا و... نسبت به نظام‌های سیاسی مشابه، كارآمدی خیلی خوبی را نشان داده‌ایم. با شاخص‌های علمی متعددی ما می‌توانیم نشان دهیم كه كشور در افزایش ضریب امنیتی، دفاعی و عرصه‌ی سیاسی كارنامه‌ی درخشانی را داشته است. البته منظور از شاخص‌ها شاخص‌های خودساخته‌ی استكباری كه بعضاً با حب و بغض و نیات خاصی دست‌كاری می‌شوند، نیست.

اما بخش دیگر كارآمدی یك نظام، كارآمدی اقتصادی است. دشمن وقتی در عرصه‌های امنیتی، سیاسی و حتی به نحوی فرهنگی در ایران شكست خورد، تنها برگ برنده‌ای كه در این هفت‌، هشت سال اخیر در دستانش باقی مانده است، ناكارامدی اقتصادی است. جالب این‌جاست كه دشمن باز هم می‌بیند كه در عرصه زیرساخت‌ها انقلاب اسلامی ایران پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای داشته است؛ به نحوی كه سازمان‌های بین‌المللی حتی در رنكینگ و شاخص‌بندی‌های خودشان، كشور ما را جزو كشورهای اول و بعضاً در جایگاه اول معرفی كردند.

 ما در عرصه‌ی بهداشت، زیرساخت‌های درمانی‌، شاخص‌های توسعه‌ی انسانی، شاخص‌های دسترسی به آب سالم و دسترسی به آموزش حتی در روستاها ارتقای بسیار شگرفی را داشته‌ایم. این قبیل كارآمدی‌ها علی‌رغم تلاش نظام سلطه كه به شكل رسانه‌ای سعی می‌كند پیشرفت‌های رقیب خود را در عرصه‌ی بین‌المللی نشان ندهد، این پیشرفت‌ها جلوه‌گر شده است.

در عرصه‌ی مدیریت‌های كلان اقتصادی ما فراز و نشیب‌هایی داشته و داریم كه ممكن است برای دشمن فرصت‌هایی را ایجاد كند كه باید از آن جلوگیری كرد. همیشه دشمن به دلیل ناتوانی در جنگیدن با واقعیت‌های اقتصادی ایران، تلاش كرده است تا به سراغ اذهان و ادراك مردم برود.

برای مثال اگر درباره وضع اقتصادی از مخالفان دولت فعلی یا حتی مخالفان انقلاب اسلامی ایران و ایرانیانی كه در داخل هستند ولی با نظام مخالفت دارند، سؤال شود، بلاشك همه و همه اذعان می‌كنند كه در طول سی سال اخیر، سبد مصرفی و بهره‌مندی مردم از مواهب مختلف دنیوی و مادی افزایش پیدا كرده است. این را كسی شك نمی‌كند كه تعریف فقر در ایران از سی سال پیش با مقوله‌ای كه الان در برخی عرصه‌ها متصور است، متفاوت است.

 مصرف مردم نسبت به مواد پروتئینی، حمل و نقل، داشتن وسیله‌ی نقلیه، رفتن به مسافرت‌ها و... مؤید این مطلب است. امروزه آمارها نشان می‌دهد كه در طول یك تعطیلات نوروز، بالغ بر پنجاه میلیون جابه‌جایی در ایران صورت می‌گیرد. این نشان‌دهنده‌ی آن است كه مسافرت به عنوان یك تفریح سالم در سبد كالایی مردم قرار گرفته است. بهره‌مندی مردم از مواهب ارتباطاتی همچون موبایل، اینترنت و مسائل آموزشی و... نیز همین نكته را نشان می‌دهد.

دشمن وقتی می‌بیند كه با واقعیت‌های اقتصادی ایران نمی‌تواند بجنگد، به سراغ ادراك كلمه‌ی اقتصاد می‌رود. به‌طور مثال در كشوری مثل چین درآمد متوسط هر چینی زیر پانصد دلار است؛ یعنی استفاده از مواهب دنیا به‌طور متوسط در سال در حدود چهارصد و بیست یا سی دلار است؛ به عبارتی در هر روز كم‌تر از یك و نیم دلار. در حالی‌كه ایرانی‌ها در این سال‌ها درآمد سالیانه‌ی خوب و با رشد قابل توجهی داشته‌اند. كافی است هر جوان یا هر میانسال ایرانی سبد مصرفی خودش را با پدر خودش در سی سال قبل مقایسه كند. اما وقتی دشمن می‌بیند كه این‌جا دچار مشكل شده، به ادراك فقر دامن می‌زند. یعنی چه بسا درآمد سالانه‌ی ما نسبت به سی سال قبل چند برابر شده باشد اما مردم حس كنند كه حس رضایت‌مندی‌شان كم است.

مثلاً میزان مصرف مواد پروتئینی بسیار بالا رفته ولی باز هم فكر می‌كنند كه كم است یا مطالبه دارند كه دولت باید گوشت و میوه‌ی ما را با قیمت ارزانی در اختیار ما قرار دهد. این مطالبه‌ی مصرفی ناشی از این نیست كه واقعاً نیاز مصرفی وجود دارد، چون نیاز مصرفی در حد بسیار خوبی رشد كرده است. ما طبق شاخص‌های سازمان‌های بین‌المللی میزان كالری‌های مصرفی‌ای كه در كشور داریم حتی در روستاهای فقیرنشین‌مان هم از سطح متوسط جهانی بسیار بالاتر است. اما چه می‌شود كه ادراك فقر در شهرهای بزرگ شكل می‌گیرد؟ این به نظر من یكی از آن هدف‌گذاری‌هایی است كه دشمن صورت داده و ما در سال جهاد اقتصادی باید توجه خاص و ویژه‌ای به ادراك اقتصادی مردم داشته باشیم كه مردم این رشدها و پیشرفت‌ها را چگونه درك می‌كنند؟

2. بحرانی نشان دادن اوضاع داخلی

دشمن می‌خواهد وضع داخلی كشور را بحرانی نشان دهد؛ مخصوصاً در سال گذشته - كه شخصاً رصد می‌كردم- دشمن روی تحریم‌های اقتصادی به شدت مانور می‌داد. برنامه‌های دنباله‌دار و سریالی رسانه‌های خارجی دائماً تأكید داشت كه تحریم‌های اقتصادی چه مشكلات بزرگی را برای ایران به وجود آورده است. البته كه تحریم‌ها برای ما بدون مشكل نبوده است و مسائلی را برای ما ایجاد كرده است، اما هر تحریمی طبق تئوری‌های اقتصاد بین‌الملل، در كنار هزینه‌اش، فرصت‌های مناسب و مزیت‌های نسبی هم به همراه دارد.

كالایی كه قبلاً تولید آن در كشور برای ما نمی‌صرفید و ارزانِ آن از خارج قابل تهیه بود، وقتی دشمن ما را تحریم می‌كند، قیمت تمام‌شده‌ی آن برای ما بالا می‌رود و نمی‌توانیم آن را از بازارهای جهانی خریداری كنیم. همین كه دسترسی ما به این كالا سخت شد، باعث می‌شود كه جوانان ما آن را خودشان تولید كنند. وقتی تولید شروع شد، در مرحله‌ی تولید، طبق تئوری‌های اقتصادی هزینه‌ی تمام‌شده كاهش می‌یابد و ما بعد از چند سال به این نقطه می‌رسیم كه خودمان این كالا را با همان قیمت تمام‌شده‌ی خارجی كه قبل از تحریم داشتیم، تولید و عرضه می‌كنیم.

*استاد اقتصاد و عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع)

منبع: khamenei.ir
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 2
  • بازدید کلی : 77
  • کدهای اختصاصی
    مترجم وبلاگ به36 زبان زنده دنيا

    مترجم سایت

    مترجم سایت

    كدهای جاوا وبلاگ